دنی بی

به گویش طالقانی یعنی نبودی

دنی بی

به گویش طالقانی یعنی نبودی

لبهای خاموش

آمد و یک لحظه غرق اضطرابم کرد و رفت   

ایستاد و خنده ای کرد و خرابم کرد و رفت

در نگاهش موج می زد پاسخ صدها سوال 

 حیف با لبهای خاموشش جوابم کرد و رفت

نظرات 14 + ارسال نظر
بابک اسحاقی چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:07 ب.ظ http://javgiriattt.blogsky.com/

سلام بابای عزیزم
تبریک میگم اولین پستی رو که خودتون نوشتید
و الان افتخار می کنم که اولین کامنت رو براتون میذارم
راستش روزی که اون وبلاگ قبلی رو ساختم توی پرشین بلاگ
و این وبلاگ رو پارسال مهرماه
اصلا امیدوار نبودم که شما روزی دست به کیبورد بشین و خودتون بنویسید
میدونم که برای شما که آشنایی با کامپیوتر ندارید چقدر کار مشکلی بود و البته خودم دیدم که نیم ساعت طول کشید تا این رباعی رو تایپ کنید
امیدوارم خسته نشید و انقدر تمرین کنید که یکروزی انقدر دستتون تند بشه که مثنوی های بلند تایپ کنید بدون کمک من

پشتکارتون رو تحسین می کنم و براتون آرزوهای خوب خوب دارم
عمرتون دراز ایشالا
دستتون رو می بوسم استاد


پروین پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:10 ق.ظ

خوش آمدید ... خوش آمدید ... خوش آمدید

تولدتون با چند روز تاخیر مبارک جناب اسحاقی بزرگ

انشاء الله که سایهء عزیز و پرمهرتون همیشه روی سر خانوادهء محترمتون باشه

در انتظار پست های خواندنی شما میمانیم

پروین پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:13 ق.ظ

حتما حتما سرعت تایپتون هم زیاد میشه. فقط تروخدا خسته نشین.

راستی، چقدر شعرتون قشنگ بود. خوش بحالتون که میتونین احساستون رو در قالب شعر دربیارین.

مریم انصاری پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:18 ق.ظ

سلام استاد اسحاقی بزرگ؛

ارادت دارم.

پروین پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:21 ق.ظ

من دلم نمی آید از اینجا بروم!!!

سلام من را به مامان ناهید عزیزم برسانید لطفا.

دیگر رفتم. سبکسری ام را ببخشائید

آوا پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:39 ق.ظ

چندین بار پست هاتون بخصوص این پست رو خوندم
راستش این پست به گریَم انداخته..شاید یاد بابام
افتادم..پدر من هم شعر میگن.....دلم تنگ شد
واسشون...چقدر این پست قشنگه..چقدر این
شعر قشنگه..چه حس خوبیه اینکه اینجاخونهء
یکی از بهترین باباهای دنیاس........اینکه این
متن با دستا و دل مهربون یک استاد، یک پدر
خوب نگاشته شده.چه حس خوبی داره اینجا
جدی میگم و از اعماق دلم میگم...یه حس
آرامش و امنیت خاص داره.شاید بخاطر اینه
که نگاه یک بزرگ مرد ناظر اینجاست.الهی
خدا بهتون عمر با عزت ، تندرستی و
سلامتی بده که در کنار مامان ناهید عزیز
وفرزندان گلتون زندگی توام باخوشبختی
و بهروزی داشته باشید........سربلند و
سرافراز باشید..مرررررسی که هستید
یاحق...

یه مریم جدید پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 06:22 ق.ظ http://newmaryam.blogsky.com

سلام
خوش آمدید به بلاگستان.

جزیره پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:04 ق.ظ

سلام علیکم جناب اسحاقی
بسیار خوش اومدین به بلاگستان

راد پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:07 ب.ظ

با سلام خدمت جناب اسحاقی بزرگ

شعرتان بی تردید بسیار زیباست
عنوان قشنگی هم دارد

میلادتان با تاخیر مبارک باشه :)
همواره پایدار باشید

دل آرام پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:23 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com

سلام جناب آقای اسحاقی بزرگوار

ممنون برای شعر زیبا و خواندنیتون .

نیمه جدی پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:39 ب.ظ http://nimejedi.blogsky.com

سلام و خانه تان توی بلاگستان مبارکا باشه.
برای من یکی افتخاریه که نوشته ها و سروده هاتونو بخونم.
براتون آرزوی سالیان سال عمر با عزت دارم .

هاله بانو پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 03:49 ب.ظ http://halehsaadeghi.blogsky.com/

لبهای خاموش اما پر از حرف ...
تشکر بابت رباعی زیباتون

باغبان پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 04:27 ب.ظ http://www.laleabbasi.blogfa.com

"در نگاهش موج می زد پاسخ صدها سوال"
قشنگ بود
خیلی
.

با سلام و تشکر

احمدفرجی شنبه 16 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:47 ق.ظ

سلام عزیزم
فقط عکسشو تحویل بده ، جنازشو تحویل بگیر ، پدرش را در می آوریم هرکسی که به خودش اجازه بدهد شما را غرق اضطراب کند و شما را جواب کند .ارادتمند همیشگی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد